Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 39 (2950 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Beichtstuhl {m} U کرسی اعتراف [در کلیسا]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Anklagebank {f} U کرسی اتهام
Extraordinarius {m} U استاد بی کرسی
Barhocker {m} U کرسی میکده
Stuhl {m} U کرسی [سه یا چهار پایه]
Amboss {m} U آهنین کرسی [سندان ]
Hocker {m} U کرسی [سه یا چهار پایه]
Schemel {m} U کرسی [سه یا چهار پایه]
das letzte Wort haben <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
sich durchsetzen <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
die Entscheidung treffen <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
Eingeständnis {n} U اعتراف
Bekenntnis {n} U اعتراف
Geständnis {n} U اعتراف
Anerkenntnis {f} U اعتراف
Bekenner {m} U اعتراف کننده
Beichtstuhl {m} U جایگاه اعتراف
Beichte {f} U اعتراف [به گناه]
bekennen U اقرارکردن [اعتراف کردن ]
die Beichte ablegen - bei jemandem - U به کسی اعتراف کردن
Beichtgeheimnis {n} U اسرار اعتراف مذهبی
Beichtkind {n} U اعتراف کننده [در کلیسا]
zugeben U اقرارکردن [اعتراف کردن ]
eingestehen U اقرارکردن [اعتراف کردن ]
Beichtvater {m} U اعتراف گیرنده [در کلیسا]
etwas gestehen U به چیزی اعتراف و درددل کردن
etwas offenbaren U به چیزی اعتراف و درددل کردن
etwas gestehen U اقرارکردن [اعتراف کردن ] چیزی
Er meint, unbedingt das letzte Wort haben zu müssen. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
Das muss ich dir lassen. U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
Das gebe ich zu. U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
Jemandem etwas gestehen U به کسی چیزی را اعتراف بکنند که او خوشش نیاید.
Ich muss zugeben, von Computern verstehe ich nichts. U من باید اعتراف بکنم که از رایانه چیزی نمی فهمم.
Jemandem die Beichte abnehmen U اعتراف به گناه کسی را شنیدن [معمولا کشیش کاتولیک]
Ich muss gestehen, dass ich gegen ihn irgendwie voreingenommen bin. U من باید اعتراف بکنم که تا حدی تمایل به تنفر از او [مرد] را دارم.
Bei seiner Vernehmung gestand er, für den Mossad zu spionieren. U در بازپرسی او [مرد] اعتراف کرد که برای مساد جاسوسی می کند.
Ich muss gestehen, ich besuche meine Eltern nicht so oft wie ich sollte. U من اعتراف می کنم که من پدر و مادرم را به اندازه ای که باید دیدار بکنم نمی کنم.
Zunächst einmal muss ich etwas gestehen. U من فکر می کنم وقتش است که به یک چیزی اعتراف کنم.
Man muss es ihm [ihr] lassen! <idiom> U این را باید اعتراف کرد. [این اعتبار را باید به او داد] [اصطلاح]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com